من چند سال پیش رفتم برای بچه هام حساب باز کنم کارمند بانک گفت نمیشه رییس بانک گفت مادر میتونه حساب قرض الحسنه باز کنه خلاصه حساب قرض الحسنه باز کردم هر ماه هم پول توش میریختم . یروز گفتم چه حساب بیخودیه نه سود داره نه تو قرعه کشی برنده میشیم. خلاصه رفتم بانک گفتم میخوام این حساب که به اسم بچه هام باز کردم رو ببندم . کارمند بانک گفت نمیتونی پدرش باید بیاد ببنده گفتم من خودم باز کردم گفت درسته ولی پدرش فقط میتونه ببنده . گفتم چه قانون عجیبیه خیلی عصبانی شدم تو دلم داشتم به همه کسانیکه این قانونهای مذخرف نوشتن فحش میدادم . دقیقا همون شب یه برنامه نشون میداد که یه خانومه رفته خونه خریده به اسم بچه اش کرده از همسرش جدا شده بعد که میخواسته خونه رو بفروشه گفتن نمیشه پدر بچه باید بیاد . خنده ام گرفت مشکل خودمو به کل فراموش کردم گفتم یعنی از من بدبخت تر هم هست .

درباره همین قانونهای عجیب و غریب یروز با همسرم صحبت میکردم گفتم چرا ما باید توریستها رو مجبور کنیم روسری بپوشن گفت چون اونا باید به قوانین کشور میزبان احترام بذارند. ولی یه لحظه با خودم فکر کردم گفتم ما آدمها اولین بار چرا دور هم جمع شدیم چیشد که با هم شهرها و تمدن ها رو ساختیم اولش چجوری بود یعنی هممون چون یه اخلاق رو داشتیم به طرف هم جذب شدیم یا نه ؟ من فکر میکنم دور هم جمع شدیم زندگی دسته جمعی رو انتخاب کردیم چون از تنهایی میترسیدیم چون به هم علاقه داشتیم همت چیز اون اول عشق بود ولی بعدش چیشد که قانون ساختیم و گفتیم هر کی این قانونها رو دوست نداره از اینجا میتونه بره جای دیگه مگه آدم میتونه به فرزندش بگه اگه قانون خونمون رو دوست نداری مهاجرت کن برو جای دیگه؟ 

در آخر هم اینکه رییسم خانوم ۴۵ ساله ای هست این شش ماه که من پیشش کار میکنم همین یک مانتو رو دیدم که میپوشه میاد سرکار اصلا براش مهم نیست که بقیه چی میگن . علاوه بر این جا که درآمد داره ماهی ده میلیون میاد به حسابش از جای دیگه یعنی اصلا به این کارش نیازی نداره . به نظرم این بهترین روش زندگیه البته اونا میرن ملک و املاک میخرن ولی همونم به نظرم اضافیه تا یه جایی خوش باشیم تا یجایی به دیگران کمک کنیم ولی زیاد وسیله و لباس هم نخریم که دلبسته دنیا بشیم مثل اون پیرزن و پیرمردهایی که انقدر دلبسته خونه و وسایل زندگی و مال و اموالشونن و از مرگ میترسن دائم این دکتر و اون دکتر هستن آرامش ندارن . به نظرم هرچی دلبستگی کمتر باشه آدم راحتتر دل میکنه شاید به همین دلیله به هیچکدوم از آرزوهام نرسیدم نتونستم با همسرم تو خونه مستقلمون زندگی کنیم که دیگه البته آرزو هم ندارم. مثل یه سنگ رو دوشم سنگینی میکرد این آرزو و الان این سنگ رو گذاشتمش پایین 

این سنگ رو بگذار زمین از روی دوشت

آهنگهای عارفانه ات را کم دارم

جمله جادویی آرامش بخش

زندگی نام دیگر خداست

رو ,هم ,گفتم ,یه ,باز ,حساب ,بانک گفت ,باز کردم ,سنگ رو ,به نظرم ,گفتم چه

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران